علمدار گردان
پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۲۹ ق.ظ
جنازهى مطهر شهیدى توجهم را به خود جلب کرد. نزدیک شدم. آرى! خود او بود، با مشت گره کرده به شهادت رسیده بود. تسبیح او از جیب شلوارش آویزان و مهر نماز او در کنار جسد مطهرش افتاده بود.
(خودشکنان، مرتضى جمشیدیان، لشکر 14 امام حسین (ع)، تابستان 75، ص 100؛ مجلهى جانباز، ش 17، فروردین 77، ص 20)
راوى: اصغر شفیعیون
پایان راز و نیاز و پیوستن به معبود
بیاد شهید سجادى
در سال 1364 ما در خط پدافندى «هزار قله» مستقر بودیم. در گوشهاى از دامنهى کوه، کنار درختى برادر «سجادى» به نماز ایستاده بود. دل را به دریاى بىکرانهى الهى سپرده بود و حدیث فراق و دورى از یار را زمزمه مىکرد، ناگهان خمپارهاى پس از برخورد با درخت، منفجر شد و گرد و غبارى غلیظ به هوا برخاست. دیگر صدایش نمىآمد. گویا راز و نیازش به پایان رسیده بود.
آرى، او در حال سخن گفتن با معبود خویش، به سوى حق شتافت.
(خودشکنان، مرتضى جمشیدیان، لشکر 14 امام حسین (ع) تابستان 75، ص 92)
۹۳/۰۳/۱۵