تهیهى مقدمات شهادت
دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۳۹ ق.ظ
شهادت آرزوى دیرینهى او بود. عملیات کربلاى چهار هم گذشت و او هنوز شهید نشده بود. بعد از کربلاى چهار، کمتر با کسى صحبت مىکرد، شاید از شهادت خود مأیوس شده بود، شاید هم در این سکوت طولانىاش به همین معما فکر مىکرد. خودش گفته بود: «هر نمازى که شنیدم اگر کسى بخواند شهید مىشود، خواندم؛ هر دعایى، هر ذکرى، حتى در این اواخر شنیدم که اگر کسى ازدواج کند و بعد به جبهه بیاید، شهید مىشود، من به خاطر شهادت، ازدواج هم کردم؛ ولى نمىدانم چرا شهید نمىشوم!».
اما وقتى از طرف فرماندهى لشکر دستور آمادگى براى عملیات دیگرى را شنید، گل از گلشن وجودش شکفت؛ چرا که آن روز وقت میثاق و وقت عروج شهید عزیز «احمد کریمى» فرمانده گردان حضرت معصومه علیهاالسلام بود. (با یاران سپیده، محمد خامهیار، لشکر 17 على بن ابىطالب (ع)، تابستان 75، ص 93)
راوى: محمدتقى فخرروحانى
شهادت غریبانه
پاسدار شهید «ابوالفضل عسکریان مقدم» از بچههایى بود که همیشه آرزوى شهادت را داشت. مىگفت: «دوست دارم هنگام شهادت و جان دادن، خاکها را در دست گیرم و فشار دهم تا گناهانم بخشیده شود». عملیات بیتالمقدس از راه رسید و ابوالفضل در کنار جادهى اهواز - خرمشهر، زخم دشمن دید و با بدنى مجروح در منطقه ماند. تسلط دشمن بر منطقه، مانع دسترسى ما به پیکر نیمه جانش مىشد. صبح روز بعد، پس از آزادسازى جاده، نگاهم به پیکر در خون نشستهى ابوالفضل افتاد که خون پاکش در مسیر جاده ریخته بود، گویا چند مترى خود را به عقب کشیده بود. پنجه در خاک زده بود و روح بلندش را از قفس تن آزاد کرده بود و چه غریبانه به دیار دوست پرکشید و رفت.
(با یاران سپیده، محمد خامهیار، لشکر 17 على بن ابىطالب (ع)، تابستان 75، ص 83)
راوى: ابوالفضل شکارچى
۹۳/۰۱/۲۵