رخصت

شعر ، وصیت نامه

رخصت

شعر ، وصیت نامه

15226212319475800230.jpg

علمدار گردان

پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۲۹ ق.ظ
جنازه‏ى مطهر شهیدى توجهم را به خود جلب کرد. نزدیک شدم. آرى! خود او بود، با مشت گره کرده به شهادت رسیده بود. تسبیح او از جیب شلوارش آویزان و مهر نماز او در کنار جسد مطهرش افتاده بود.

(خودشکنان، مرتضى جمشیدیان، لشکر 14 امام حسین (ع)، تابستان 75، ص 100؛ مجله‏ى جانباز، ش 17، فروردین 77، ص 20)

راوى: اصغر شفیعیون

149.jpg

پایان راز و نیاز و پیوستن به معبود

بیاد شهید سجادى

در سال 1364 ما در خط پدافندى «هزار قله» مستقر بودیم. در گوشه‏اى از دامنه‏ى کوه، کنار درختى برادر «سجادى» به نماز ایستاده بود. دل را به دریاى بى‏کرانه‏ى الهى سپرده بود و حدیث فراق و دورى از یار را زمزمه مى‏کرد، ناگهان خمپاره‏اى پس از برخورد با درخت، منفجر شد و گرد و غبارى غلیظ به هوا برخاست. دیگر صدایش نمى‏آمد. گویا راز و نیازش به پایان رسیده بود.

آرى، او در حال سخن گفتن با معبود خویش، به سوى حق شتافت.

(خودشکنان، مرتضى جمشیدیان، لشکر 14 امام حسین (ع) تابستان 75، ص 92)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۵
سیدقاسم شاداب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی